پنج شنبه

بالاخره پنج شنبه اومد و الوعده وفا 

1. موسیقی : 

یه رنگ سفیدی نشسته رو موهات     هنوزم قشنگن واسم جفت چشمات

دوتا خط باریک کنار لباته                    هنوزم طب عشق تو حال و هواته 

یه لبخند کوتاه کنارش یه کم غم        چقدر زود گذشتن همین چند قدم هم ................

" هنوز همونیم " آلبوم عشق یعنی فریدون آسرایی"

     

2. جمله ای از جنس فهم :

خدایا به مذهبی ها بفهمان دینی که در این دنیا به کار نیاید در آخرت به هیچ کار نمی آید

3. خوشی های هفته ی جاری:

 امروز قراره برم یه بند ساعت خوشگل بخرم آخه بند ساعتم خراب شد . استیل ترجیحاً:))

تعویضی جهت زیبایی وبلاگ

به علت عدم هماهنگی دیدگانِ دوستِ عزیزتر از جان با قالب .........  قالب وبلاگو عوض کردیم رفت :))))

برا امروز ترکوندم بسه دیگه پست 

برم برا چند روز دیگه :))

گرامافون رضا یزدانی بهترین بهتریناس پر از حس خوب

کوچه مشخص نیس  این رو ب رو دریاست زیبایی محض حتی خدا اینجاست ..........

 

تو باز می رقصی با موج با مهتاب در باد من باز می رقصم کنج اتاق خواب در باد

تو مه فرو میریم سال هزار و چند با تو 

هر روز پرواز از تجریش تا در بند با تو............................

پرواز میکردیم تا کافه توی برف هی حرف پشت حرف هی حرف پشت حرف       

موسیقی

گوش کردن به موسیقیِ بلا انقطاع تکراری ترین کار روزای الانمه و لذت بخش ترین تکراریه دنیا

جوون مرگ

مثه پس کوچه های پاییزم      ریه هام خش خش ان پر از برگن

سنو سالی نداره رابطمون         اکثر عاشقا جوون مرگن......

کافه

آنچه داروی درد انسان است                       کافه ای دنج در لواسان است

ساکت و بی صدا و خوش منظر                   کافه ای باب طبع اهل هنر

کافه ای دور از این هیاهوها                        غرق در عطر یاس و شب بوها

که در آن مثل باغ های بهشت                    بشود شعر و قصه خواند و نوشت

کافه ای که در آن نه پیامک بکار می آید        نه صدای هوار می آید

کافه ای که در آن هیاهو نیست                  وب و جی میل و سایت یاهو نیست

جز صدای بنان نمی آید                            بوی سیگار از آن نمی آید

گرچه یک خرده لوس و رویایی است            کافه ای واقعا تماشایی است        

این روزا بیشتر به وبلاگ سر میزنم و مثه عقده ای ها روزی 2 3 بار پست میزارم . آخه خیلی وقت بود که میخواستم همچین فضایی بسازم ولی نمیدونم چی شد که نشد .... خلاصه از هفته بعد حتمن قولی که در پست های قبلی دادمو انجام میدم و بندهای 1 و 2 و 3 رو اجرا میکنم           

تصمیمی در جهت جذابیت وبلاگ

از امروز میخام آخر هر هفته وبلاگو به روز کنم و یه سری موضوعاتی بهش اضافه کنم تا خوندش جذاب تر بشه حتی اگه زحمت نوشتنش 2 برابر بشه 

 اول موسیقی

 دوم جمله ای از جنس فهم

خوشی های هفته ی جاری 

من به موسیقی مریضم

سلام دومین روز کاریم مبارک :)) 

امروز 11 اسفند 94 بنده جهت تمدد اعصاب یه گوشه ای از اتاقم نشستم و به موزیک گوش میدم

 یک چیز خوب درمورد موسیقی این است 

که وقتی تو را در برمیگیرد هیچ رنجی حس نمیکنی  "باب مارلی"

من به موسیقی مریضم( برخلاف قضاوت مغرضانه ای که یه عده ای از دوستان به موسیقی دارن)

جمله ای ازجنس فهم

وقتی کسی از چشم کسی با شتاب و سهمناک سقوط میکند کوفتگی 

قلب و مغز صاحبِ چشم از کبودی های بدنِ سقوط کننده دردناک تر است

دفتر خاطرات

حٌسن دفتر خاطره الکترونیکی اینه که خاطره هامو با شما شریک میکنم .

 انتظار دفترم از شما اینه که امضاتون پای هر برگش باشه 

به امید اینکه نظراتون چه خوب چه بد گفته بشه 

آهنگی پر از حس خوب

پشت این پنجره ها وقتی بارون میباره  وقتی آهسته غروب تو خونه پا میزاره 

وقتی هر لحظه نسیم توی باغچه ها میاد توی خاک گلدونا بذر حسرت میکاره

وقتی شبنم میشینه رو غبار جاده ها وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره

وقتی توی آینه خودمو گم میکنم میدونم که لحظه هام رنگ آبی نداره 

تازه احساس میکنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره 

 آهنگ " پشت این پنجره ها " از  زنده یاد ناصر عبداللهی ( خدایش بیامرزد )